تجربه نوشتن 2
وقتی داری چیزی رو ترجمه میکنی موظفی مطلب رو به صورت واقعی تر و طبیعی تر به خواننده ها انتقال بدی... مسئولیتی که نوشتن ایجاد میکنه و تعهدی که تو نسبت به انتقال هر کلمه تو ذهنت خوانننده ات میتونی داشته باشی نوشتن رو سخت میکنه
برای منی که ابتدای راه هستم توی برخورد به هر کلمه ایست میکنم ببینم واقعا چی میگه در جمله چطور بکاربرده شده شدت پیام چقدره ایا اصلا نیاز به بیانش هست! و ... و . و خیلی و های دیگه.....
هنوز مسئله ارتباط برقرار کردن با نوشته هام برام یه پاکت سربسته است ...
از خوندن تا فهمیدن چیزی یه راهیه .. از فهمیدن تا درک کردن یه راهی... از درک کردن و تبدیل شدن اون به دانش و خرد راهی بس تر .... و نوشتن از دانش راهی بس فراتر ....
نیره ی خوبم رفتن توی این راه .. پرواز .. رقص ...و هر حرکت کوچکی که انجام میدی روبا عشق بساز .. یادت نره ...عشق قلم نوشته های فرداهای تو هست
دوستت دارم دوست خوبم
پ.ن : تبدیل به خودم نوشت شد.... نمیدونم نویسنده های دیگه هم این حس رو دارن یا نه ولی من وقتی مینویسم بیشتر از اینکه با تو خواننده صحبت کنم با خودم حرف میزنم ... شاید ابتدای شروع پست ها برای تو باشه ولی بیشتر از تعالی تو خود نویسنده به پرواز درمیاد .. و هر چقدر این نوشتن ها از روی عشق باشه .. شور نوشته ها بیشتر و بیشتر میشه....
- ۹۴/۰۵/۰۴