نوشتن برای نوشتن

هممون دربند سرنخ یک کلافیم که بریم برسیم به قشنگترین بافته ی دنیا

نوشتن برای نوشتن

هممون دربند سرنخ یک کلافیم که بریم برسیم به قشنگترین بافته ی دنیا

نوشتن برای نوشتن

اینجا تمام دلخوشی منه
وبلاگ قدیمی ام تیترش این بود " جایی برای قدم زدن حرف هایم "
اعتقادم این هست دوستانی که به رسم قلم پیدا کردم شاید حجم زیادی در زندگیم نداشتن ولی عمق بیشتری رو حک کردن

مطالعه باعث بیداری میشه ولی نوشتن هست که باعث رشد میشه
نوشتن چیزی بود که ازش متولد شدم پس خواهم نوشت
خوش اومدی به خونه من


رسالت تازه ام
ثبت شود به تاریخ 96/06/04 :
شادی و هر چیزی که مربوط به شادی باشد :)

طبقه بندی موضوعی

چه حسی داری از اینکه زندگی فقط یکبار اتفاق میافته؟

پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۳۱ ب.ظ

سوال پرسیدن یکی از قشنگترین چیزهای زندگیه که خیلی ها ازش غافلن و سوال خوب پرسیدن هم یک هنره.. یک هنر که میتونه بیشتر از هزارساعت حرف زدن  موثر باشه.. دوست دارم قدرت یک سوال خوب پرسیدن رو در قالب قدرت موجی کوچک برای رسیدن به بهترین ساحل تشبیه کنم که کشتی سنگین افکار رو در مسیری درست هدایت میکنه .

اما در مورد این که چه حسی داری از اینکه زندگی فقط یکبار اتفاق میافته.. مثل تلنگری که توی انبوه روزمرگی ها بهم زده میشه. خوشحالم که حداقل اینجا و الان میتونم حرف بزنم...این سوال شاید تو بعضی از ابعاد زندگی سخت بشه بهش جواب داد ولی اولین حسی که برام تداعی میکنه برگشت سریع به گذشته  و روزهای طی شده هست. و سهم لذتی که از این روزهای زندگی داشتیم. سهم این روزها چه خوب باشه چه بد آرزوی تکرار همیشه وجود داشته و خواهد داشت. تکرار برای تجربه دوباره لذتها و تکرار برای جبران لذت های از دست رفته...

با گفتن این حرفها نمیخوام روی نوشته هام اثری از حسرت باقی بذارم. ولی اگر برای آرزوی تکرارهام هم قدری حسرت باقی مونده باشه قدرت دوباره تلاش کردن همیشه بیشتر در وجودم نجوا کرده.. و اولین بار که این جمله خونده میشه یک دورنمای کلی از خودم توی ذهنم شکل میگیره و از تعلل ها و سستی هایی که شده سریعا درس میگیرم...

"فقط یکبار"... حس رفتن داره و تکرار نشدنی که باید تمام تلاشتو بکنی برای دریافت همه سهم لذتت از چیزی که هست. 

دوباره آرزو میکنی آرزوی چیزهای نداشته، نکرده، دلخوری ها، اخم ها و تمام فرصت هایی که میتونست تماما به شادی باشه ولی نیست. و نوشته های نوشته نشده، اشک ها، لبخندها، بوسه ها و همه عشق های از دست رفته و خودت و خودتی که باید پرسیدن این سوال رو برای خودت تمرین کنی... و بعد از اینکه خودت رو دیدی و صافی و زلالی بین تو و خودت حکمفرما شد باور پروانه بودنت رو بدست بیاری و  برای هر روز از پیله روزمرگی ها بیای بیرون 

ولی عاشقانه حرف زدن برای همه زندگی مصداق نداره..توی چرخه زندگی روزهایی خواهد بود که گذران زندگی رو نخواهی دید و از دست رفتن روزهایی که شاید میتونست یک لحظه عالی ، یک خاطره خوب و تمام سهم لذتت باشه.. ولی بی اختیار ولش میکنی که تموم بشه...یاد مردی افتادم که نیمی از ماه رو با حقوق کارمندی به بهترین نحو ممکن زندگی میگیرد و نیمی دیگر رو ساده ولی در مقایسه با تمام همکاران و دوستانش که درامد یک ماهشان را برنامه ریزی خرج میکردند. لذت و اندوخته های زیادی داشت. 

شاید زندگی ها در گذر باشند و ظرف سهم لذتها نه چندان پر .. اما همیشه فرصت برای دوباره تلاش کردن برای دنیایی که پر از سهم لذتهایی زیادی هست زیباست..

  • نیره

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی